درمان قطعی و همیشگی افسردگی، وسواس و استرس و اضطراب | بدونه قرص و دارو
درمان قطعی و همیشگی افسردگی، وسواس و استرس و اضطراب | بدونه قرص و دارو

درمان قطعی و همیشگی افسردگی، وسواس و استرس و اضطراب | بدونه قرص و دارو

راهی برای تغییر زندگی شما

یک قلب زندگی ...


یک قلب زندگی …

 به نام خدای بخشنده و مهربان 

  تعداد نمایش : 13

آموزش های جانبلاغی

 

  فایل صوتی از محمد جانبلاغی

                                                               موضوع این هفته: یک قٔلب زندگی…

alt

توضیحات این فایل صوتی

هر مجوعه از مهارت‌های زندگی، شامل تعدادی فایل صوتیِ ۱۵ تا ۲۰ دقیقه‌ای است که محمد جانبلاغی در آنها موضوعات مختلفی را مطرح می‌کند و با بیانی شیوا و به همراه شاهدمثال و داستان، شرح می‌دهد.

گوش کردن به هر یک از این فایل‌ها، نگرش شما را متحول می‌کند.

همچنین شما می‌توانید با استفاده از مطالب این فایل‌ها، در جمع‌های خانوادگی و کاری و دوستانه، جریان صحبت‌ها را در دست خودتان بگیرید و موضوعاتی را پیش بکشید که باعث شود همه از وقتی که در جمع گذرانده‌اند، لذت ببرند.

دیگران با شگفتی از شما خواهند پرسید این موضوعات و این نحوۀ نگرش را چگونه به دست آورده‌اید؟

alt

 

پخش‌کننده صوت

 

 

شاید این مطالب زیر بکارتان بیاید


درپناه حق باشید. 
 سخن روز مکتب زندگی: آن اندازه که ما خود را فریب می دهیم و گمراه می کنیم، هیچ دشمنی نمی تواند.مکتب زندگی 
 دوره یکساله با محمد جانبلاغی

سمینار بزرگ هدف

یکی از اصلی ترین مهارت ها و آموزش هایی که در زندگی باید کسب کنیم روش های درست هدف گذاری است
آیا از وضعیت و شرایط کنونی خود رضایت ندارید؟ شاید برای شما هم پیش آمده باشد که سردرگم باشد و احساس کنید که هدفی را در زندگی خود دنبال نمی کنید. شاید با خود بگویید که زمان دارد می گذرند ولی من در روزمرگی غرق شده ام و هر روز احساس پوچی بیشتری می کنم.

وضعیت زندگی اکنون شما نتیجه اهدافی است که در گذشته برای خود تعیین کرده اید،

پس اگر از زندگی کنونی خود رضایت ندارید هدف های خودتان را بهتر شناسایی کنید و با روش های بهتری برای زندگی خود برنامه ریزی کنید.

هدف چیست؟

آیا لزومی به هدف‌گذاری وجود دارد؟ یک هدف خوب چه مشخصاتی دارد؟ به کدام یک از اهداف زندگی‌ام توجه کنم؟ چگونه به اهدافم در زندگی دست یابم؟ آیا راهی هست که راحت، خوشایند و آسان به اهدافم دست پیدا کنم؟

چرا برخی انسان‌ها، راحت و آسان به خواسته‌های خود می‌رسند و برخی هرگز؟  ادامه مطلب ...

حکایت زندگی

با یاد او

حکایت زندگی

 

یکی بود . . . یکی نبود . . .

غیر از منم هیچ کس نبود.

هیچ کس هیچ کس که نه ! . .

 

کسانی بودند که صحبت از "بودن" در زندگی را نجوا می کردند. 

روزی، روزگاری همه ما مثل هم فکر می کردیم و مثل هم . . . خیلی کارهای دیگر می کردیم.

سرزمین روزانه ما، فقط به اندازه تمام گذشته ما بود و اصلاً خبری از این لحظه و حال نبود.

 

آن سرزمین به وسعت تمام حقیقت من و اجداد من گسترده بود و در آن بی نهایت ناشناخته پدیدار می شد.

گاهی اوقات شتاب زده به دنبال آینده ای مبهم می دویدیم و به درهای بسته ای می رسیدیم اما آنجا، جایی نبود که واقعاً می خواستیم.

 

لحظاتی در زندگی وجود دارد که تو در یک " آن " متوجه سرزمینهای دیگر می شوی که در گذشته تجربه نکرده بودی، و آن!

 

عالم اسبهای سفید

 

اسب سفیدِ اصیلِ، وحشی و زیبا مثل همیشه سریع و نرم در حرکت بود اما بدون سوارکار ماهر !!!

سوار کار هم مشغول مشکلات، غمها، لذتها و لحظاتی بود که در قهر، جدایی و خاموشی می گذشت و می گذشت.

 

اسب سفید با تمام توان از جنگلها، دشتها، باتلاقها و چراگاههای متفاوتی عبور می کرد و عبور . . .

و بسوی ناشناخته هایی چون آب وحشی، رودخانه جاری و دریای آرام در حرکت بود ولی همچنان بی هیچ سوارکار

یا رام کننده ای.

شاید این تنها بودن اسب سفید و تنها تر بودن سوارکار، زندگی را ناپدید کرده بود.

ولی اتفاقی عجیب افتاد، خیلی عجیب ! . . .

در یک " آن " سوار کار، اسب را یافت و با جهشی روی آن سوار شد.

 

سوار کار تنها لحظاتی قادر نبود خود را بر روی اسب حفظ کند تا اینکه به سرعت، رام کردن اسب وحشی را به یاد آورد؛

چون او سوارکاری را آموخته بود، فقط مدتی آن را فراموش کرده بود.

 

مثل تمام قصه های حقیقی، اسب و سوارکار به هم پیوستند و دیگر هیچ کدام تنها نبودند و در سرزمینی کهن و زیبا

به اسم " حیات " زندگی را ادامه دادند؛ گویا آنها " هسته " سیب را یافته بودند و فقط دوباره هسته را کاشتند

و سرودن ادامه یافت.

 

بالا رفتیم او بود

پایین اومدیم او بود

 

ای نور چشم من سخنی هست گوش کن              تا ساغرت پر است بنوشان و نوش کن

                                                                                                                       (حافظ)

دست

دست همیشه برای زدن نیست...

کار دست همیشه مشت شدن نیست...

دست که فقط برای این کارها نیست...

گاهی دست میبخشد...

نوازش میکند... احساس را منتقل میکند...

گاهی چشمها به سوی دست توست...

دستت را دست کم نگیر...

Mohammad janblaghy